راهنماتو- چند سال پیش، با نمایشنامهای از ژان پل سارتر روبهرو شدم که نامش «دستهای آلوده» بود. اول فکر میکردم که این نمایشنامه مربوط به افرادی خلافکار یا بیخرد است که با رفتارهایشان زندگی دیگران را خراب میکنند. اما، وقتی که خطوط نمایشنامه را دنبال میکردم، متوجه شدم که سارتر از سیاست حرف میزند. مواجهه با چنین نمایشنامهای مرا به خواندن رمانها و نمایشنامههای بیشتر که دستِ سیاست را رو میکرد واداشت.
بعدتر دیدم که از زمان شکسپیر تا همین حالا، رمانها و نمایشنامههایی که مضامین سیاسی دارند، کم نیستند و به زیبایی چهره زشتِ قدرت طلبانِ سیاستمدار را نشان میدهند. بهعنوان مثال وقتی با آثار چینوا آچه به، نویسنده آفریقایی، روبهرو شدم، قدرت طلبیهای غرب بر زندگیم سایهای تیره انداخت که زندگی مستعمرات را نابود کرده بود (به راستی چه خوب است که دوران استعمارگری رو به نابودی است). بنابراین، از دریچه راهنماتو سه رمانی را به شما معرفی میکنیم که به شکلی دراماتیک، چهره زشتِ سیاست را نشان میدهند.
1. معرفی کتاب «میدل مارچ» Middlemarch نوشته جورج الیوت
به گزارش راهنماتو، جورج الیوت، نویسنده انگلیسی، رمان «میدل مارچ» را در سال 1871 خلق کرده است. دورانی که الیوت، در حال نوشتن شاهکارش، کتاب «میدل مارچ» بود، ملکه ویکتوریا بر تخت سلطنت جامعه انگلستان نشسته بود. از طرفی، قوانین در حال اصلاح بود و جامعه در حال تغییر. جورج الیوت با تقسیم بندی طبقههای یک جامعه، از کارگران گرفته تا اشراف، و ایجاد رابطه به طبقات متفاوت، جامعهی انگلستان در آن دوره را به نمایش میگذارد. دو زوج اصلی رمان «میدل مارچ» دوروتیا بروک و ویل لادیسلاو، و ترتیوس لیدگیت و روزاموند وینسی را به تصویر میکشد. دوروتیا زنی روشن فکر است که تا حدودی خودِ الیوت را نشان میدهد، اما به ازدواج با مردی تن میدهد که گویا دستهایی آلوده دارد! به ظاهر، تمامی شخصیتها فکر میکنند که میتوانند جهان را به جایی بهتر برای زیستن تبدیل کنند، اما در لایههای پنهانی، الیوت، از باطل بودن چنین خیالی حرف میزند. کتاب «میدل مارچ» یکی از سیاسیترین رمانهایی است که در قرن 19 میلادی نوشته شده است.
بخشی از کتاب «میدل مارچ» نوشته جورج الیوت
دوروتیا روی ابرها سیر میکرد. اگر سرجیمز، بهعنوان شوهر خواهرش آن کلبهها را در ملک و املاک خودش میساخت بعد میتوانستند مثال آنها را هم در لوویک بسازند و شاید بعد هم جاهای دیگر. به این ترتیب فقرا هم روی خوشبختی را میدیدند.
2. معرفی کتاب «همه چیز فرو میریزد» نوشته چینوآ آچهبه
چینوآ آچهبه، پدر ادبیات مدرن آفریقا، کتاب «همه چیز فرو میریزد» را در سال 1958 نوشته است. داستان کتاب جامعه قبیله نشین آفریقا را نشان میدهد و با سنتهای آنان درآمیخته است. اگرچه از نظر من کتاب «همه چیز فرو میریزد» کتاب است که زنان را به شکلی منفعل نشان میدهد، اما ساختار، ساختاری است که روال عادی زندگی آفریقاییها را نشان میدهد. این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده است، اما آچهبه در آن از واژگان آفریقایی استفاده میکند که حتی به زبان فارسی ترجمه نمیشوند. این، خود یک فعل سیاسی است. داستان کتاب «همه چیز فرو میریزد» روایتگر مردی است که پدری لااوبالی داشته، اما میخواهد تبدیل به یکی از مردان بزرگ قبیله شود. داستان، تا صفحات پایانی کتاب به نرمی آداب و رسوم آفریقاییها را نشان میدهد، اما کمی مانده به انتها آفریقاییها با استعمارگران روبهرو میشوند. اگرچه آنان به شیوهای سنتی میخواهند با آنان مبارزه کنند، اما قدرت آنان به زیر کشیده میشود.
بخشی از کتاب «همه چیز فرو میریزد» نوشته چینوآ آچهبه
سکوتی طولانی برقرار شد. اوچندو دندانهایش را به هم فشرد، به طوری که صدای آن شنیده شد و سپس گفت: «هیچوقت مردی را که چیزی نمیگوید، نباید کشت. مردان آبامه احمق بودند. آنها درباره آن مرد چه میدانستند؟» او بار دیگر دندانهایش را به هم فشرد و داستانی تعریف کرد تا منظورش را بهتر بفهماند.
3. معرفی کتاب «سرگذشت ندیمه» نوشته مارگارت آتوود
مارگارت اتوود نویسنده کانادایی کتاب «سرگذشت ندیمه» را در سال 1985 نوشته است. او با نوشتن بیش از 30 کتاب و با دریافت جایزهای مثل جایزه فرانتس کافکا ثابت کرده است که سعی دارد با نگرشی رئالیستی، جامعه را نقد کند. آتوود در اکثر رمانهایش به زنان نگاهی ویژه دارد. در یکی از شاهکارهایش، «سرگذشت ندیمه» نیز به زیبایی توانسته است مسائل سیاسی را در یک دیستوپیای امریکایی به تصویر بکشد. در کتاب «سرگذشت ندیمه» دیکتاتوری منحرف و بنیادگرا که مسیحی هم هست، سعی دارد مردم یک جامعه یا یک کشور را تحت کنترل خود قرار دهد. در جهان داستان، زنان به مثابه دستگاه تولید مثل هستند و افزایش جمعیت به شکلی مرموز پیش میرود. در واقع آتوود با خلق «سرگذشت ندیمه» به شکلی طنزگونه سعی دارد که با گره افکنی ها به دست قدرتهای استبدادی، اسطورههایی معاصر بسازد.
بخشی از کتاب «سرگذشت ندیمه» نوشته مارگارت آتوود
دست به سینه مقابلش ایستادم. گفت، خوب. سیگار میان لبهایش گذاشت و موقع روشن کردنش بین لبها فشردش. لبهایش باریک بود و دورش خطوط عمودیای داشت که معمولا در آگهیهای رژ لب دور لب زنها بود. فندکش به رنگ عاج بود. احتمالا سیگارها را از بازار سیاه خریده بودند و این امیدوارم کرد. حتی حالا که دیگر پول حقیقی وجود ندارد نیز بازار سیاه هست.
دیدگاه شما چیست؟
دیدگاه ها