راهنماتو- تا به حال بارها پیش آمده که از خود میپرسم برای چه کتاب میخوانی؟ اصلا کتاب خواندن به چه درد میخورد؟ بعد به یاد کتاب عزاداران بیل از غلامحسین ساعدی میافتم. ذهنم میرود به روستای مرموز بیل، با مشدی جبار همکلام میشود و غرق در دنیای قصهها از جایی که هماکنون نشستهام کَنده میشوم. به پرواز درمیآیم و زندگی دیگری را تجربه میکنم. به این فکر میکنم که ذهنی مسافر و جستوجوگر دارم. در این میان کتابهای ایرانی، اصالت مرا به تصویر میکشند، فرهنگم را، تمدنم را... ادبیات هیچ کشوری به اندازه ادبیات ایران بر من تاثیر نمیگذارد. بنابراین به واسطه راهنماتو 4 کتاب از 4 نویسنده به شما معرفی میکنم که شما نیز ذهنی مسافر در کوچهپس کوچههای ایران داشته باشید.
1. معرفی کتاب «عزاداران بَیَل» نوشته غلامحسین ساعدی
به گزارش راهنماتو، غلامحسین ساعدی را با نام مستعار گوهر مراد میشناسیم. او نویسندهای ایرانی و معاصر است که در سال 1314 به دنیا آمد و در سال 1364 دیده از جهان فروبست. ساعدی، تنها رماننویس نیست. او نمایشنامههای منحصربهفردی هم در کارنامه خود دارد. اما، بی اغراق کتاب «عزاداران بَیَل» کتابی بیتکرار در کارنامه ادبیات فارسی است. کتاب «عزاداران بَیَل» مجموعهای از 8 داستان است. داستانهایی که از نظر مکانی در روستایی به نام بَیَل اتفاق میافتد. روستایی که اندوه و اضطراب نهفته درون انسانها از مرگ را در دل خود حفظ کرده است. روستایی که حیواناتش، همچون انسانها عزادار میشوند. روستایی که با چشمهای خود مردی را میبیند که از غم گاوش، تبدیل به یک گاو میشود و مو مو کنان زیر دستوپای زمانهی بیرحم له میشود. برخی میگویند ادگار آلن پو بر ساعدی تاثیر گذاشته است، اما من میگویم ساعدی چیزهایی میدیده که ما نمیبینیم، همانطور که پو میدید!
بخشی از کتاب «عزادارن بَیَل» نوشته غلامحسین ساعدی
صحبت که تمام شد، همه ساکت و منتظر ماندند. ننه خانوم جلوتر رفت و گفت: «کار درست شد. سه تا جوان میرن که سیب زمینی و آذوقه گیر بیارن. بقیه چه کار میکنن؟ بازم میرین گدایی؟» مشدی بابا گفت: «چاره چیه ننه خانوم؟ هر طوری شده باید شکم بر و بچهها رو سیر بکنیم.»
2. معرفی کتاب «یک عاشقانه آرام» نوشته نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی نویسندهای بود که تنها در عرصه رماننویسی باقی نماند. او در طول زندگی هنرمندانهاش، روزنامهنگاری، مترجمی و حتی فیلمسازی را تجربه کرد. نادر ابراهیمی در سال 1315 دیده به جهان گشود و خرداد سال 1387 از دنیا رفت، اما آثار او ماندگار شدند و نام او را جاودانه کردند. داستان رمان «یک عاشقانه آرام» نوشته نادر ابراهیمی، داستانی عاشقانه در دل انقلاب 57 است. عشق پرشور که در میان شهری پرالتهاب بهوجود میآید. در این رابطه عاشقانه، هیچ یک از دو طرف، روبهروی روحیهی انقلابی دیگری نمیایستند، از این رو، این عشق شعلهورتر میشود، اما آیا این درست، خودِ خودِ عشق است یا عادتی که بر او نام عشق نهادهاند؟ حال با تفاوتهای فرهنگی چه کنیم؟ یک مرد گیلانی با یک دختر آذری چگونه سازشپذیر خواهند شد؟ این نقطهی اتکاییست برای نادر ابراهیمی که یک معجزهی پرفروش خلق کند.
بخشی از کتاب «یک عاشقانه آرام» نوشته نادر ابراهیمی
-عسل! برایت یک عاشقانه آرام ساختهام: یک انشای سادهی مدرسه ای. خسته نیستی که بشنوی؟
-خستهام، اما چرا نمیشود یک عاشقانه آرام را موقع خستگی شنید؟
-نگفتم نمیشود. این هم اما میشود که انسان آن قدر خسته باشد که نخواهد، حتی، یک قطعه بسیار لطیف و خستگیزدای موسیقی را بشنود.
3. معرفی کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد
خبر خوب درباره زویا پیرزاد این است که میدانم زنده است. به جز این، از آنجایی که خودش دوست ندارد ما چیزی دربارهاش بنویسیم و بدانیم، من هم نه مینویسم و نه میدانم. اما خوب میدانم که زویا پیرزاد کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» را نوشته است. برخی میگویند که خانم پیرزاد با خبرنگاران حرف نمیزند، از افکارش و زندگیش چیزی نمیگوید. تعجب میکنم! زویا پیرزاد کتابهای زیادی نوشته و در آن حرفهای مهمی زده است. بهعنوان مثال همین کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» که درباره زنی آرام به نام کلاریس است. کلاریسی که به طرزی وسواسگونه، بهخوبی از پس سروسامان دادن به یک زندگی برمیآید، اما درون او گویا خبری از سامان نیست. اما چه چیزی زندگی ملالاور کلاریس را تکان میدهد؟ شاید ورود خانواده سمونیان در داستان یا در زندگی کلاریس.
بخشی از کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد
نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم ها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست.
4. معرفی کتاب «گیله مرد» نوشته بزرگ علوی
بزرگ علوی که او را به نام آقا بزرگ علوی نیز میشناسند در سال 1283 به دنیا آمد و در سال 1375 از دنیا رفت. بزرگ علوی یکی از برجستهترین شخصیتهای ادبی تاریخ ادبیات معاصر ایران است. او را یکی از پدران داستان نویسی نوین ایرانی میدانند. بزرگ علوی را نه برای نوشتن کتابی همچون کتاب «گیله مرد» بلکه برای خدماتی که به دنیای فرهنگنامه نویسی در ایران داده است، ستایش کرد. اما، کتاب «گیله مرد» نیز کتابی ستایشبرانگیز در کارنامه بزرگ علوی است. داستان کتاب «گیله مرد» مربوط به مردیست با روحیه انقلابی و شورشی که به دست ماموران میافتد. شاید دو بازوی گیله مرد و تنِ او میان دو افسر قرار گرفته باشد که یکی بینزاکت و دیگری ساکت هستند، اما روح گیلهمرد اینجا نیست. دلِ او رهسپار کودک 6 ماههای است که در خانه جا مانده و زنی که به دست ماموران، بیگناه، به قتل رسیده است. این داستان از جایی تکان میخورد که گیله مرد با مردی بلوچ در قهوهخانه همکلام میشود، اما این که سرنوشت آنها چه خواهد شد، زمانی معلوم میشود که این کتاب را بخوانید.
بخشی از کتاب «گیله مرد» نوشته بزرگ علوی
«نترس!» گیله مرد میترسید. برای اینکه صدای زیر بلوچ که از لای لب و ریش بیرون میآمد، او را به وحشت میافکند. «من خودم مثل تو راهزن بودم.» بلوچ خاموش شد. دل گیله مرد هری ریخت پائین، مثل اینکه اینها بویی بردهاند. «مثل تو راهزن بودم» نامسلمان دروغ میگوید، میخواهد از او حرف دربیاورد. هیبت خاموشی امنیه بلوچ را متوحش کرد. آهستهتر سخن گفت: «امروز صبح که تو کروج تفتیش میکردم...» در تاریکی صدای خشوخش آمد، مثل اینکه دستی به دستههای برگ توتون که از سقف آویزان بود، خورد. «تکان نخور میزنم!» صدای بلوچ قاطع و تهدیدکننده بود.
دیدگاه شما چیست؟
دیدگاه ها