فلسفه روزمره: چرا مجبورم به اندازه همکاران «ناکارامدم» در محیط کار حضور داشته باشم؟

  • عاطفه  رضوان نیا عاطفه رضوان نیا
  • ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
  • زمان مطالعه : 5.3 دقیقه

راهنماتو- به این داستان کوتاه توجه کنید:

«برای قسمت روابط عمومی یک شرکت کار می‌کنم. در شغلم بسیار خوب هستم. کاری که همکارانم نصف روز انجام می‌دهند را من در 30دقیقه انجام می‌دهم. به نظرم، آن‌ها به اندازه کافی کارامد نیستند یا برای این شغل مناسب نیستند. اغلب از اینکه مجبورم تا ساعت 5عصر در محل کار بمانم به همسرم گلایه می‌کنم. آیا من هم باید به اندازه‌ای که همکاران دیگرم به لحاظ زمانی سر کار می‌مانند، بمانم؟»

به گزارش راهنماتو، این پرسش به ظاهر ساده ممکن است دغدغه بسیاری از کارمندان باشد. برای پاسخ به این پرسش اجازه بدهید چند پرسش دیگر مطرح ‌کنیم: چرا کارفرما به شما حقوق می‌دهد؟ آیا شما به خاطر محصولی که تولید می‌کنید حقوق می‌گیرید یا به خاطر تعداد ساعت‌هایی که در اداره یا کارخانه حضور دارید؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها می‌خواهیم از فلسفه مارکس و جان رالز کمک بگیریم.  

کارل مارکس: خودت را به قیمت خوب بفروش

وقتی برای مصاحبه شغلی پشت میز می‌نشینید، مصاحبه‌کنندگان کت‌وشلواری و جدی می‌خواهند بدانند چه چیزی برای ارائه به شرکت دارید. بر طبق مارکس، آن‌ها به دنبال چیزی که می‌توانید بسازید یا کاری که می‌توانید انجام دهید نیستند. آن‌ها می‌خواهند بدانند چه در چنته دارید. آن‌ها در سابقه کار و روحیه شما جستجو می‌کنند تا بتوانند ظرفیت تولیدتان را تعیین کنند.

کارفرما بابت «نیروی کار» به شما پول می‌دهد. تفاوت ظریفی بین کار و نیروی کار وجود دارد. نیروی کار یعنی همان چیزهایی که در چنته دارید: مجموع استعداد، مهارت، توانایی‌های ذاتی و جَنَم. وقتی نیروی کار را با ابزار کار ـ کامپیوتر، ابزار کارخانه، و...ـ تلفیق می‌کنید، آن‌وقت کار تولید می‌کنید. درواقع کارفرما بابت کار به شما حقوق نمی‌دهد بلکه بابت نیروی کار به شما حقوق می‌دهد. شما به دلیل دستیافتن به فلان یا بهامان خروجی حقوق نمی‌گیرید؛ بلکه بابت حضور و خلق نتایج حقوق می‌گیرید.

بنابراین همه کارگران و کارمندان، چه کارامد و چه ضعیف، باید به تعداد ساعت‌های مشخصی کار کنند زیرا درواقع کارفرما برای همین ساعات است که دارد حقوق پرداخت می‌کند. اما مارکس اینجا یک هشدار فوق‌العاده و بزرگ می‌دهد: شما دارید نیروی کار (توانایی تولیدتان) را به بهایی می‌فروشید. بنابراین اگر نیروی کار شما نسبت به سایر همکاران‌تان کارامدتر و قوی‌تر است، باید بابت آن دستمزد بیش‌تری دریافت کنید. شما برای خرید یک کامپیوتر با قدرت پردازش بالاتر، پول بیش‌تری پرداخت می‌کنید؛ بنابراین بابت نیروی کار قوی‌تر هم باید حقوق بیش‌تری دریافت کنید.

بنابراین پاسخی که از منظر مارکس می‌توان به این پرسش داد این است که : «بله دوست عزیز، شما هم باید به تعداد ساعت سایر همکاران‌تان در محل کار حضور داشته باشید اما به خاطر نیروی کار بیش‌تری که دارید باید دستمزد بالاتری نسبت به آن‌ها دریافت کنید. اگر دستمزدتان به اندازه آن‌هاست، پس دارید خودتان را ارزان می‌فروشید.»

2

جان رالز: آیا صرفا چون خوش‌شانس خلق شده‌اید باید دستمزد بالاتری دریافت کنید؟

تصور کنید که شما یکی از همکاران این دوست‌مان هستید که معتقد است همکارانش به اندازه او کارامد و بااستعداد نیستند. بیایید قدری داستان را متأثرکننده‌تر کنیم تا توانایی همدلی با دیگران در شما تقویت شود. این همکار 8ساعت در روز کار می‌کند. او سه فرزند دارد. از صبح تا شب در حال دویدن است تا بتواند اصلی‌ترین نیازهایش را رفع کند. در محل کار از تمام توانش استفاده می‌کند اما باز هم موفق نیست. شاید به اندازه شما باهوش متولد نشده یا ویژگی‌های شخصیتی مناسبی ندارد. فرصت حضور در مدرسه‌های خوب یا برخورداری از ارتباطات خوب را نداشته. از نظر او، آن همکاری که ظرف نیم‌ساعت کارش را انجام می‌دهد، خیلی خوش‌شانس است. او می‌تواند در طی روز اوقات فراغت داشته باشد، نفس عمیق بکشد و از تمجیدهای کارفرما برخوردار باشد.

فلسفه رالز این نکته را که ما باید بر اساس عوامل تغییرناپذیر به افراد حقوق بدهیم، به چالش می‌کشد. مثلا مفهوم «وضع اصیل» (Original Position)  در نظریه رالز از ما می‌پرسد: «چگونه می‌توان جهانی در نهایت عدالت خلق کرد وقتی نمی‌دانید با چه ویژگی‌های پایه یا توانایی‌های ذاتی‌ای باید متولد می‌شدید؟ چطور یک نظم جهانی و اقتصادی خلق می‌شود که به واسطه آن یا ثروتمندی کارامد می‌شوید یا کندذهنی که دچار سندروم تونل کارپال است؟

همه این موارد به نظریه‌ای با عنوان «برابرگرایی اقبال‌محور» ارجاع می‌دهد. بر اساس این نظریه عادلانه نیست که جامعه به قرعه‌کشی ژنتیکی جایزه بدهد. برابری نیست که به شخصی به دلیل خوش‌شانسی در تولد یا نوع پرورش پول بیش‌تری داده شود. برابر‌گرایی اقبال‌محور»، توزیع کالا و وظیفه بین افراد است. معنایش توزیع ساعات کار و کوشش در محل کار نیز هست. همه افراد، کارامد یا ناکارمد، باید درد را به میزان برابر در محل کار احساس کنند. باید به طور برابر در محل کار به سختی کار کنند و مهم نیست که نتیجه کار هر یک چه باشد.

میدان نبرد ارزش‌ها

پرسشی که مطرح شده است به یک میدان وسیع‌تر اشاره می‌کند که در آن بین ارزش‌های مختلف نبردی در جریان است. آیا کارمندان باید به خاطر تلاش‌شان حقوق دریافت کنند یا به خاطر ارزش‌های شرکت؟ حدس می‌زنیم که اغلب افرادی که این متن را می‌خوانند به دومی گرایش بیش‌تری دارند. اگر رئیس یک شرکت باشید، کارمندی را استخدام می‌کنید که چیزهای هیجان‌انگیز و جالب تولید می‌کند، انجام می‌دهد یا به شرکت اهدا می‌کند.  یک کارفرما، آقا یا خانم ناکارامدی را که یک‌ساعت در کنار دستگاه قهوه‌ساز می‌چرخد و حرف می‌زند و دو روز در ماه وقت بخش فنی را می‌گیرد چون گذرواژه‌اش را فراموش کرده، نمی‌خواهد.

به همین منوال، به نظر می‌رسد پرداخت حقوق برابر به نیروی کارامد و ناکارامد عین بی‌عدالتی است. همانطور که مجبور کردن این نیروها به تحمل ساعات برابر در محیط کار نیز عین بی‌عدالتی است. چنین رویه‌ای تنبیه کردن توانایی است. این کار افراد را تشویق به تنبلی و دستکاری برگه‌های گزارش ماهانه می‌کند.

بنابراین نتیجه‌گیری ما این است که فرد کارامدی که ظرف چند ساعت کارش را تمام می‌کند حق دارد از اینکه مجبور است کل روز را در شرکت سپری کند عصبانی باشد. در یک جهان آرمانی او باید بتواند به محض به پایان رساندن کارش محل کار را ترک کند. اما حقیقت آن است که اغلب شرکت‌ها هنوز بهره‌وری را معادل تعداد ساعاتی که فرد کار می‌کند می‌دانند و کار سخت در زودترین ساعت رأس 5عصر تمام می‌شود.

  

 

عاطفه  رضوان نیا
عاطفه رضوان نیا

دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه ها