چرا حافظه اطلاعاتی درباره آینده می‌دهد نه گذشته؟

  • عاطفه  رضوان نیا عاطفه رضوان نیا
  • ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
  • زمان مطالعه : 8.5 دقیقه

 راهنماتو-کیتی کرمود چهار رکورد جهانی در قهرمانی حافظه از جمله توانایی حیرت‌انگیز به خاطر سپردن 1080 عدد در 30دقیقه را دارد.

به گزارش راهنماتو، این درحالیست که بسیاری از ما حتی نمی‌توانیم یک گذرواژه یا فهرست خریدی فراتر از 7قلم جنس را حفظ کنیم. یا ممکن است اسم فلان هنرپیشه نوک زبان‌مان باشد اما هر چه به ذهن فشار می‌آوریم نامش را به خاطر نمی‌آوریم.

اما کرمود و سایر قهرمانان حافظه واقعا حافظه‌های بی‌نقصی ندارند. آن‌ها تکنیک‌هایی مانند «روش لوکای» را برای هک کردن حافظه کوتاه‌مدت به کار می‌گیرند تا بتوانند مقادیر زیادی از اطلاعات را در مدت زمانی کوتاه به ذهن بسپارند.

اما تحقیقات نشان می‌دهند که این تمرین‌ها روی شناخت عمومی یا عملکردهای حافظه اثر نمی‌گذارد. به عبارت دیگر، زندگی یک قهرمان حافظه نیز مانند هر شخص معمولی دیگری پر از برچسب‌های رنگی یادآوری و مدیریت گذرواژه‌ها است.

شاید فکر کنید که خیلی عالی می‌شد اگر حافظه ما می‌توانست در عالی‌ترین سطح هر چیزی را که با آن مواجه می‌شود به خاطر بسپارد؛ اما لزوما اینطور نیست. برطبق نظر چاران رانگاناث، متخصص علوم اعصاب و نویسنده کتاب "چرا به خاطر می‌آوریم"، سیستم حافظه انسان‌ها به نحو فعلی فرگشت یافته زیرا کمک‌مان می‌کند روی چیزهایی که واقعا مهم هستند تمرکز کنیم.

با راهنماتو همراه باشید تا در مصاحبه‌ای کوتاه با این متخصص علوم اعصاب شگفتی‌هایی درباره حافظه بیاموزیم:

فرضیه رایجی که می‌گوید حافظه یک ضبط صوت در داخل مغز است، چه ایرادی دارد؟

رانگاناث: هرچند چنین فرضیه‌ای قابل درک است، ایرادهایی به آن وارد است. نخستین ایراد آن است که فرض می‌گیرد ما باید همه چیز را حفظ کنیم. دومین ایرادش آن است که تصور می‌کند وقتی چیزی را به خاطر می‌سپاریم، دقیقا به همان شکلی که رخ داده دوباره آن را به خاطر می‌آوریم. هیچ‌کدام از این موارد به صورت علمی اثبات نشده است.

"آدم‌ها فقط بخشی از تجربه‌هایشان را به خاطر می‌سپارند. هر کسی که مطالعه کردم همین‌گونه بود. آدم‌ها همچنین به حافظه‌شان شاخ و برگ می‌دهند یا آن را تزئین می‌کنند. آن‌ها می‌توانند حافظه‌شان را مخدوش  یا تفسیر و تعبیر کنند. "

من همیشه می‌گویم که تلفن من دارای حافظه تصویری است. من کلی عکس در آن ذخیره می‌کنم، به ندرت دوباره به سراغ آن عکس‌ها می‌روم و اگر عکس خاصی را بخواهم، باید مدت زیادی به دنبال آن بگردم. مغز، برعکس این قضیه، بیش‌تر از کمیت به کیفیت اهمیت می دهد. مغز طراحی شده است تا فقط آنچه نیاز دارید را حمل کند تا بتوانید چالاک و سریع عمل کنید و آنچه نیاز دارید را در وقت لزوم پیدا کنید.

x

چطور خاطرات را در هنگام به یادآوری تغییر می‌دهیم؟

راناگاناث: دو مکتب فکری در این مورد وجود دارد. یک مکتب معتقد است هر بار که چیزی را به یاد می‌آورید درواقع یک خاطره تازه خلق می‌کنید. مکتب دیگر می‌گوید که شما به واقع خاطره اصلی را تغیر می‌دهید. اگر بی‌طرفانه صحبت کنیم، واقعا مهم نیست که کدام توضیح درست باشد. فرایندی که برای به خاطر آوردن طی می‌شود، شیوه‌ای که یک رویداد را در آینده به خاطر می‌آورید، تغییر می‌دهد.

در علم عصب‌شناسی،  درباره پدیده‌ای با عنوان "تثبیت مجدد" صحبت می‌شود. بعد از آنکه حافظه فعال می‌شود، همه آن تغییرات شیمیایی هستند که باعث می‌شوند حافظه آسیب‌پذیرتر شود ـ پیوندهای بین سلول‌های عصبی که به زنده کردن آن خاطره کمک می‌کند، قدری بی‌ثبات می‌شوند. چیزهایی می‌توانند رخ دهند که می‌توانند آن خاطره را در آن مقطع تغییر دهند. وقتی در حال به خاطر آوردن رویدادهای گذشته هستیم می‌توانیم این پدیده را مشاهده کنیم.

«وقتی یک خاطره را بارها و بارها تعریف می‌کنیم، از جزییات آن هر بار بیش‌تر کاسته می‌شود. آن خاطره، بیش‌تر از آنکه تصویرسازی مجدد رویدادی که واقعا رخ داده باشد، انعکاسی از یک داستان به نظر می‌رسد.»

خیال‌پردازی چه نقشی در شاخ‌وبرگ دادن به خاطره دارد؟

خاطره صرفا آنچه دیده یا شنیده‌ایم نیست؛ خاطره شامل افکار و احساسات ما نیز هست. یعنی وقتی چیزی را به خاطر می‌آورید، صرفا چیزی که رخ داده را به خاطر نمی‌آورید. آن خاطره بازتابی از تفسیر شما از چیزی که رخ داده نیز هست.

مثلا اگر از کار کردن خسته باشید، ممکن است تعطیلات کنار دریا را به خاطر بیاورید و فکر کنید، «تعطیلاتی عالی بود!». از طرفی، اگر جیب‌تان خالی باشد و خانواده تحت فشارتان گذاشته که دوباره همان سفر را تکرار کنید، ممکن است فکر کنید که «چقدر در فرودگاه در صف معطل شدیم و وقتی برگشتیم همه‌ مریض شدیم.»

هر دو خاطره درست است، اما شیوه‌ای که ما خیال‌پردازی می‌کنیم، ممکن است بسیار متفاوت و به اهداف، چشم‌انداز و باورهای ما بستگی داشته باشد.

بنابراین آیا درست است بگوییم که حافظه ما ممکن است معیوب باشد؟

راناگاناث: اگر هدف ذخیره‌سازی چیزها در یک نوع کیف پول یا صندوق ذهنی بود، آن‌وقت از آن نقطه نظر، حافظه می‌توانست معیوب باشد. اما هدف آن است که ما از گذشته به شکلی معنادار استفاد کنیم، تجربه‌های مختلف را به شکلی خلاقانه با هم ترکیب کنیم یا احتمالات تازه را مورد توجه قرار دهیم، آن‌وقت است که حافظه ما دارد دقیقا کاری که باید را انجام می‌دهد.

مثلا، مغز ما بهینه‌سازی شده تا اطلاعات را با سرعت پردازش کند و سپس پیش‌بینی‌هایی درباره آینده ارائه دهد. ارزش آن پردازش پیش‌گویانه فقط به سرعت آن نیست، بلکه این پردازش، اطلاعاتی را که به دست آورده‌اید بهینه‌سازی می‌کند. حتی وقتی پیش‌بینی‌های ما اشتباه از آب در می‌آید، این اشتباهات ما را به سمت اطلاعات جدید و تازه هدایت می‌کند.

فرض کنید که به سمت آشپزخانه یک دوست قدم می‌زنم. چشم‌هایم تصادفی به هر سمتی نمی‌چرخد. آن‌ها ابتدا پیشخوان آشپزخانه و سپس یخچال را برانداز می‌کنند. چشم‌ها به همان مکان‌هایی حرکت می‌کنند که مغزم انتظار دارد چیزهای مهمی در آن‌جا پیدا کنم. همه این موارد مبتنی بر تجربه‌های پیشین و دانش قبلی ما درباره آشپزخانه است.

اما بگذارید این‌طور بگویم: به سمت آشپزخانه دوستم قدم می‌زنم و متوجه می‌شوم که کسی گیتار من را روی پیشخوان گذاشته یا مخلوط‌کن را روی کف آشپزخانه رها کرده است. قبل از آنکه به خودم بیایم، چشم‌هایم به سمت این اشیاء کشیده می‌شود. این اتفاق به واسطه حافظه در حالِ عمل من رخ می‌دهد.  حافظه من است که به من می‌گوید انتظار می‌رود هر شیئی کجا باشد، بنابراین وقتی آن چیزها در جاییکه باید نیستند، به نقطه اوج اطلاعات تبدیل می‌شوند.  

من حتی نیازی ندارم که یک خاطره یا حافظه تازه شکل دهم. من فقط به همین اطلاعات تازه نیاز دارم. چنین چیزی بسیاری قدرتمند است زیرا ما اغلب فکر می‌کنیم که «آ، هیچ‌کس نمی‌تواند آینده را پیش‌بینی کند. به لحاظ روانی چنین چیزی بی‌معنی و مزخرف است.» اما همه ما هر روز داریم آینده را پیش‌بینی می‌کنیم. مطمئنا گاهی در پیش‌بینی بهتریم و گاهی بسیار بد عمل می‌کنیم اما در کل در پیش‌بینی آینده خوب عمل می‌کنیم و درواقع کار اصلی حافظه همین است.

چه انتظاری لازم است از حافظه‌مان داشته بایم و چطور می‌توانیم بیشترین بهره را از آن ببریم؟

راناگاناث: می‌توانیم انتظار داشته باشیم که حافظه‌مان قطعه‌قطعه و قطعا ناکامل باشد. نکته‌ها و توصیه‌های زیادی برای به خاطر سپردن انواع خاصی از اطلاعات عرضه شده است اما یکی از ابتدایی‌ترین اصول حافظه آن است که خاطرات با هم در رقابت هستند. چنین چیزی لزوما مبتنی بر عقل سلیم نیست. ما فکر می‌کنیم که آدم‌ها حافظه دارند؛ خاطرات به یک شکاف ذهنی وارد می‌شود و بعد هر وقت بخواهید دست می‌اندازید و آن‌ها را بالا می‌کشیم. اما درحقیقت، چیزهایی که شما در حافظه ذخیره می‌کنید در حال رقابت با تمام خاطرات و حافظه‌های اطراف‌شان هستند.

مقایسه تمثیلی آن میزی شلوغ است که با یادداشت‌های برچسب‌دار زرد رنگ پوشیده شده است. اگر بخواهم از روی این میز شلوغ آن برچسبی را پیدا کنم که روی آن شماره حساب بانکی‌ام ثبت است، کل روز باید در گیر باشم. اما اگر شماره را روی یک برچسب سبز درخشان یا صورتی جیغ نوشته باشم، به راحتی می‌توانم آن را در میان کاغذهای زرد پیدا کنم.

بنابراین، اگر می‌خواهیم خاطره‌ای به یاد ماندنی شود باید با خاطرات اطراف تمایز داشته باشد. هر چه در موقعیتی متمایزتر حضور پیدا کنید و نسبت به تمایز آن آگاه‌تر باشید، آن خاطره شفاف‌تر در ذهن‌تان می‌ماند.

مثلا، ما مدام در حال عکس گرفتن و به اشتراک‌گذاری آن‌ها در رسانه‌های اجتماعی هستیم. اما این قطعی‌ترین شکل فراموشی الکترونیکی است. شما دارید در تجربه‌ای که از خودتان دارید تقلب می‌کنید، علتش آن است که هیچ تماسی با رویدادی که در حال وقوع است ندارید و درواقع دارید آنچه از خودتان به خاطر می‌آورید را دستکاری می‌کنید، زیرا خودتان را از یک خاطره عالی محروم می‌کنید.

بنابراین به جای اینکه در تعطیلات دائم در حال عکس گرفتن باشید، به آنچه واقعا در آن لحظه در حال وقوع است و با لحظات دیگر فرق دارد، توجه کنید. از خودتان بپرسید: چطور می‌توانم  یک ترکیب‌بندی ویژه برای عکاسی پیدا کنم که روی جزئیات متمرکز باشد و بتواند دوباره من را به این مکان و زمان برگرداند؟

اینجاست که تصاویر ارزشمند می‌شوند. وقتی تصاویر شما را مجبور می‌کنند تا به چیزهای خاصی توجه کنید که در آن لحظه برایتان مهم هستند، اهمیت پیدا می‌کنند.

چیزی هست که دوست داشته باشید اضافه کنید؟

راناگاناث: دوست دارم بگویم مردم نیاز دارند انتظارات‌شان را درباره حافظه‌شان و چیزی که حس می‌کنند باید باشد، تغییر دهند. این کمک‌مان می‌کند هم خودمان را راحت ببخشیم و هم دیگران را.

همچنین مهم است که انتظارات درستی از آموختن داشته باشیم. بسیاری از کودکان در مدرسه تقلا می‌کنند و ما تصور می‌کنیم که این تقلا بد است، اما پیام من در کتابم این است که تقلا نشانه‌ای است از اینکه یادگیرنده تحت شرایط درست قرار دارد. فرایند کار کردن روی چیزی، فرایند یادگیری است.

آخرین نکته آن است که حافظه باید به شما گزینه‌های بیش‌تر و نه کم‌تری بدهد. اگر در یک باور گیر کنید و به دنبال همان اطلاعاتی باشید که درستی حافظه و خاطره‌تان را تأیید کند، دچار باریک‌بینی و سطحی‌نگری می‌شوید. اینجاست که حافظه باعث می‌شود در کنج گیر کنید و فراتر نروید.

درعوض، باید به نحوی به حافظه فکر کنید که به شکلی استراتژیک به شما کمک کند در لحظه حال باشید یا امکانات آینده را خلق کنید. حافظه باید به شما کمک کند تا منعطف‌تر، خلاق‌تر و خیال‌پردازتر شوید.

 

 

عاطفه  رضوان نیا
عاطفه رضوان نیا

دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه ها